آریساآریسا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

خاطرات آریسا

15 ماهگی شیرین

سلام به دختر شیرین و یکی یدونه ی خودم ، خوبی مامانم ؟ الهی فدات شم من .... ما تو خونمون یه حاجیه خانوم خوشگل داریم که دلم میخواد لپاشو بخووورم ولی حیف دلم نمیاد .... پس فقط قربون صدقه ش میرم دختر کوچولوی ما عاشق قدم زدنه ، عاشقه کفششه ، اینجا دختر کوچولوی ما دستشو گذاشته تو دست بابا و داره قدم میزنه اینجا که دیگه نزدیک خونه شدیم دوس نداری بیای و جیغ میزنی که برگردیم و داری بابایی رو میکشی آریسا عاشق کفش ، واااای همیشه کفشای مارو بخصوص کفش بابایی رو میاری سعی میکنی بپوشیش و سعی میکنی باهاش قدم برداری ولی خب .... نمیشه   تازه از خواب بیدار شدی بعد از قدم زدن بقل بابایی دخترم یکی از صفت...
21 آذر 1394

14 ماهگی

سلام به دختر ناز و قشنگ و شیطون من ، خوبی مامانم ؟ فدات بشم عزیییزم ، این روزاخیلی شیطون شدی ، خیلی با هم بازی میکنیم بعضی وقتا از بازیامون عکس و فیلم میگیرم مثلا اینجا کنار عروسکات نشستی و من  با لگوی خونه سازیت برات مزرعه درست کردم و چند تا از حیوانات هم گذاشتم و  آهنگ پیر مرد مهربوون مزرع داره ؛ رو گذاشتم و کلی باهم شعر خوندیم و بازی کردیم و صدای حیوانات رو در آوردیم ، دختر خوشگل من الان دیگه میدونه گاوی چی میگه ؟ بهت میگم گاوی چی میگه ؟ میگی : باااا   مزرعه ی ما اردک و گاو و اسب داره و یه شبی که بابایی یه سورپرایز خوب برامون آماده کرد و خیلی خوش گزشت از کارای جدیدی که انجام میدی ، تقریبا ا...
21 آذر 1394

13 ماهگی شیرین

سلام دختر یکی یدونم ، خوبی مامانم ؟ الهی فدات بشم ، آخ که نمبدونی چقد شیرینی ، چقد دلبری میکنی واس ما روز بروز شیرینتر میشی... چه کارا که نمیکنی ، اینجا دادا داره شمارو رو فرش میکشونه و کلی زوق کردی... و اینجا برات با مقوا صورتک کشیدم و باهات کلی حرف زدم و بازی کردم و الان صورتک رو ازم گرفتی داری باهاش حرف میزنی.... و خب اینجا برات تو خونه کوه درست کردم و مادر و دختر در حال کوه نوردی هستیم، من میرفتم بالا و میافتادم و دوباره میرم بالا و شما دختر منم خیلی تلاش کردی تا به قله برسی و از تلاش دس بردار نیستی دخترم از کوهنوردی خسته شده و بازی با فلش کارت به صورت زنده... و عروسکای انگشتی که تازه برات خریدم ، وخیلی د...
21 آذر 1394
1